من توو تعقيب و گريزهايي که توو خواب مي ديدم و يا توو ماجراجويي هايي كه معمولا" به يه ارتفاع بلندي ميرسيدم که مجبور بودم بپرم و بالاخره مي گفتم اي بابا بي خيال ديگه..و مي پريدم..يه كم كه توو هوا بودم و احساس پرواز و معلق و اين حرفا و بعدش يه آرامش غريب الگونه و اين حرفا و بعدش كات!