• وبلاگ : خاطرات عسل خانوم
  • يادداشت : خاطرات عسل خانوم - دوستي‏هاي قبل از ازدواج
  • نظرات : 3 خصوصي ، 13 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + سپهر 

    ضمنا من نمي دونم ما از شما كي راجع به مقاله قول خواسته بوديم كه شما همش قول قول مي كنين؟؟!...

    بهرحال مقاله خويبي بودبجاي خاطرات قول داده شده!! ولي راستي حالا از نظر روانشناسي دليل عدم واكنشتان نسبت به بعضي از نظرات دفاعي ادبي تحسيني( و يا بخوانيد تسكيني) چي مي تونه باشه؟؟

    پاسخ

    هي من ميگم تو جزو اون سي نفر بودي بگو نه- ميگن كه يه بنده خدايي يه غلام داشت. يه روز ارباب اين غلام ميره دستشوئي بعدش به غلام ميگه برام آب بيار. غلام هم نامردي نمي‌كنه و آفتابه رو پر از آب گرم مي كنه و ميبره براي ارباب و بعد از چند ثانيه صداي فرياد دلخراش ارباب بلند ميشه. بعد از اينكه ارباب از دستشوئي مياد بيرون بعد از ساعتي شروع ميكنه به غلام گير دادن و اون رو كتك زدن غلام هم همين طور كه كتك مي خورده مي گفته بزن ميدونم كجات ميسوزه