سالهای پیش مجله اطلاعات هفتگی از خوانندگانش خواسته بود که جالبترین خاطرهشون رو برای این مجله بفرستن. یکی یه خاطره فرستاده بود که خیلی بانمک بود و وقتی خوندمش کلی خندیدم.
اون شخص این جوری نوشته بود که:
«یه روز برای خرید پنیر به بقالی رفتم و دو سه قالب پنیر کوپنی به قیمت 200تومن خریدم و مغازهدار پنیرها رو توی یه مشمای مشکی ریخت. همین جور که مشما دستم بود از مغازه بیرون اومدم و چون قصد پرداخت قبض آب رو داشتم به بانک رفتم و بعد از انجام کارم از بانک بیرون اومدم که یهو یه موتور در حالیکه یه هزار تومنی دستش بود اومد جلو و گفت: ببخشید هزار تومن خرد دارین و من همین که هزار تومنی رو از دستش گرفتم که براش خرد کنم اون هم بلافاصله مشمای مشکی پنیر رو از دستم قاپ زد و پا به فرار گذاشت و من همون طور که مات و حیران مونده بودم تازه متوجه اشتباه اون دزد بدبخت شدم. بیچاره فکر کرده بود مشمای مشکی پر از بستههای اسکناسه...»