حدود هفت هشت روز مونده به سال تحویل ساعت هشت شب همین جور که تو خیابون رانندگی می کردم به چهارراهی رسیدم که چراغ قرمز شد و من پشت چراغ ایستادم همین طوری که پشت چراغ قرمز ایستاده بودم و منتظر سبز شدن چراغ بودم دیدم که نیستان وانت آبی به سرعت داره به سمت در ماشینم میاد و یهو ترمز کرد و فرمونش رو به سمت دیگه گرفت و زد به پشت یه 206 که رانندهاش زن بود راننده 206 هم منحرف شد و از قسمت در جلو اومد تو سپر ماشینم من به راننده نیسان نگاه کردم و خواستم در رو باز کنم و بگم بفرما تو دم در بده که یهو راننده نیستان سریع السیر دنده عقب گرفت و صحنه حادثه رو ترک کرد و راننده 206 جیغ زنان از ماشین پیاده شد و به سمت من اومد که مگه کوری مگه نمی بینی چراغ قرمزه و... من که هاج و واج مونده بودم گفتم: ببخشید مثل اینکه حواستون نیست راننده نیسان از پشت به شما زد و شما اومدید تو سپر ماشین من ولی متاسفانه گوش زنه به حرفهای من بدهکار نبود و فقط حرف خودش رو میزد و آخر وقتی دید ماشینش چیزی نشده قرقر کنان سوار ماشینش شد و گازش رو گرفت و رفت و من همین طور که سوار ماشین می شدم با خودم زمزمه کردم: گنه کرد در بلخ آهنگری به شوشتر زدند گردن مسگری.
ارسال
شده توسط عسل در 88/1/10 11:16 صبح